شعر نیمایی شطرنج

ساخت وبلاگ
شاه تقی آمد و حرفی بزد/بر چمن و بادیه برفی بزدیار گرفتی و شدی زآن هلاک/اینت پسر تجربه ای دردناکمعجزه بود و تپش نبض سحر/مائده معتاد به مرفین شعرنیست عجب یاد پیانو کنی/مارپلی یاد پوارو کنیشیوه ی وی مرگ جنایی بود/در پی سر نخ همه جایی بودتا ملکه ی شهر جنایت تویی/آخر رمان و روایت توییگر چه هلن یاد دیانا فتاد/قرعه ی قسمت به اتینا فتادلذت دیدار ز تردید پرس/جوهر داوود ز دیوید پرسکوه شده همدم و همراز او/مرغ و پرنده شده دمساز اوآگهی از عالم غیبم نبود/گر که بدی اینهمه عیبم نبودمار عصا را بخورد موسیا/ساحر بیچاره نگر، سوفیامور عصا را بخورد، مارتین/مرگ سلیمان برسد، کاترینشاه زمین بود سلیمان مهر/بسته به جانش همه پیمان مهردسته ی جن کارگر خوار او/بسته همه در قفس کار اوچونکه بمرد آه سلیمان شگفت/تکیه به تابوت عصا زد چه سفتهیچ جن آگاه نشد از غروب/فاش بشد راز ز یک کرم چوبکرم بخورد، آنچه بخورد از عصا/مرگ سلیمان شده فاش ایخداشیخ شکیبا شد و شکری گزید/مثل پرنده به هوا می پریدغمزده، اموال تو آمد جذام/غمزده، اولاد تو آمد زکامتا که تو هستی پدر حال بد/بس بزنی عربده و فال بدگفت شبی سایه ی قلب یخی/گفت یکی غمزده ی دوزخیبیشتر است اهل و زمینهای ما/هیچ عذابی نشویم، ای خدامست پشیمانی خود ستر داشت/مائده پنهان بشد و متر داشتمشرک بیگانه ی بس دلفریب/آنچه که خوش داشت، نبودش نصیبزود رسد واقعه ناباوران/کی بشوی طاهره و قدردانراز ازل رحمت خود را فرست/جاذبه ای سمت کلیسا فرستیا که شبی نفرت چندی ببار/برف بلا، ابر گزندی ببارآه کجایی، حرم ضد غم/پنجره ی شاعری صبحدمآه کجایی، شجر بی تبر/شاهد بازاری بس بی ضررآه کجایی، جک و موریس من/آینه ی آبی آلیس منچشم بدید و گل نازا شنید/موقع زیبای اجابت رسیدگر که بماند بدن و باغ عمر/کار شعر نیمایی شطرنج...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر نیمایی شطرنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafangalshoara بازدید : 102 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 10:15

مات قضا مادر اسکارلت/مهر و وفا در سر اسکارلتآه ندانی تب تهمینه را/علت درد قفسه ی سینه راخواجه برو پیش یکی ارتوپد/یا که به دیدار پزشک کبدلاغر و لنگی چه ترا تغذیه؟/لال برو پیش پزشک ریهمائده درگیر مننژیت بود/ماه گرفتار برونشیت بودفاطمه غرق سرطان ایدریغ/عایشه محو یرقان ایدریغمرد غزل در برهوت وبا/شاعره ای در درک اگزماپنجره بیچاره ی اوتیت شد/آینه هم مات هپاتیت شدجان پدر خانه ی طاعون مرگ/جسم پسر بستر اوریون مرگمزرعه بازیچه ی زونا نگر/دهکده آلوده ی زیکا نگرکوه و کمر جایگه سارس بود/هاری و دیوانگی و پارس بوداین چه بلایی است شب و میگرن/این بدن نرم و بلای خشنسیندرلا در خطر تیروئید/درد توهم، غم پارانوئیدآدمکی با مرض سینوزیت/تازه شده در سقر آرتریتوای بلای حشرات آمدم/درد ستون فقرات آمدمآه غزل درد دیابت چه بود؟/پادتن پاک و پلاکت چه بود؟گر که دچاری تو به یک قند خون/کوری چشم آید و زآن پس جنونمندلیف بود و سپاهی فلز/آهن و روی و کروم و منگنزگفت عمو: معجزه شد ای عروس/جلوه ی زیبای هزاران خروسساده منم، ساده تویی، ساده او/او که اروپاست، و یا در پروشیخ بیا سوی مخدر مواد/لذت مورفین ببر و اعتیادآه شما را چه شده است باز/کفر مرا بهتر از این سان نمازمرگ مگر آینه ی خواب بود/گریه ی پروانه چه جذاب بودیونس دل قرعه بینداختی/بازی بخت و زره را باختیدر شکم ماهی لعنت اسیر/مات تویی مات زره پوش پیرخار بگفت: ابر بود اشک ریز/گل نظرت چیست؟ بگو ای عزیزبر ملکا چیست گمان شما؟/قند فتاد و بشدم در کمامعجزه را بر همه ترجیح داد/یار به او خرقه و تسبیح دادهیچ در آن دردسری نیست نیست/مست نگردی و بدانی که چیستبا دل پیراسته از شک و شرک/شاکر و آراسته و ضد چرکمیل ندارد به دروغ و دغل/مذهب او بازی بوس و بغلشهر مدینه پر مادینه ها/طاهره و شعر نیمایی شطرنج...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر نیمایی شطرنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafangalshoara بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 10:15

محرم دلدار شو و غم مخور/گوجه ی لعنت، به و شلغم مخورگوش به نامحرم زیبا نکن/با غم خود ساز فغانها نکنآه خدا محرم دردی فرست/نوش لبی، دلشده فردی فرستپیش دل گل تلفات و غمی/به بود از شادی نامحرمیبیمه ی بوس و بغل و بچه نیست/مام مدینه، پدر مکه نیستسنت جاری شده در حق ما/سوخته اهل گنه و حیله راچیست مرا غیر گناه و غبار/گفت: بجو رحمت آمرزگارنفرت یار ازلی از شما/سوی گنهکار ندایی جدانفرت من از نفس خویشتن/نفرت معبود ز قلب لجننفرت خار از گل و، گلها ز خار/نفرت پاییز ز هر نوبهارلعنت قدوس سرا را گرفت/دست دعا دامن گلها گرفتحکم کند چون به وجود کسی/گفت که موجود بشو، اطلسیگر که ترا وسوسه تحریک کرد/قلب ترا توطئه تاریک کردیاد بکن دختر سادات را/پنجره ی روز ملاقات رامردم چین شکرگزاری کنید/مرده ی خود خاکسپاری کنیدکیست خدا مست ترین شاعران؟/یا که کجا پست ترین شاعران؟مائده ی دهکده غمگین مباش/مشرک و مستاصل و مسکین مباشخسته شدم در سحر روز نحس/حادثه ی حسرت نوروز نحسدل چو سپردیم به لبخند طفل/گوش گل و رایحه ی پند طفلگر دل جن سوی حرم می رود/خانه ی نامحرم و غم می رودگه گذری بر سر نور نجات/گه برسی در تب نار حیاتگشت و گذار گله در شهرها/هان نفریبد چو تویی را رضابهره ی کم قسمت چون ما بود/حیله گری شیوه ی دنیا بودچیست نهان در قفس سینه ات؟/این تو و این هم دل مادینه اتقرعه ی غم بود به یونس فتاد/راست کجا بود؟ دروغی معادجنگل باران زده شیخا ببین/ذلت و لعنت به زلیخا ببیننیست دعای خفه ها مستجاب/هست دعای سقری ها خرابآه الیزابت جان، شاد زی/با کرم و روسری فانتزیجسم تو و جان تو دور از سقر/شیر در آن سینه ی تو در گذردور جهنم ز تن و جان تو/گر چه جهنم منم و آن تومحرم جسمانی جانت منم/دلشده ی گاوچرانت منممائده ادوارد جنر می شود/سیندرلا شعر نیمایی شطرنج...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر نیمایی شطرنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafangalshoara بازدید : 92 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 10:15

پرنده های بهاری شفای هم هستند     درنده های خزانی بلای هم هستند.           تو آفتاب شکوهی تو انجم احساس     ترانه های قدیمی فدای هم هستند.      بهار و خواجه و عطار و شیخ و سنایی   درین زمانه ی تازه عصای هم هستند.  خراب و پنج ابر قدرت خراباتی       درین توافق عرفان گدای هم هستند.      سحر به درد اسیرم غزل غزل غصه     شعیب و شیر زنی مبتلای هم هستند.   بلوغ می گذرد بی نصیب می مانم     طبیعت و شعرا آشنای هم هستند.

شعر نیمایی شطرنج...
ما را در سایت شعر نیمایی شطرنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafangalshoara بازدید : 71 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 3:36

افتخاری کمی حزین خواند             اصفهانی چه پر طنین خواند در مدار ترانه ی عرشی                   با طراوت فقط معین خواند    چاوشی هم چکاوک خوبی است      آسمانی و دلنشین خواند عصر عصار می رسد از راه  شعر نیمایی شطرنج...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر نیمایی شطرنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafangalshoara بازدید : 107 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 3:36

دختری بود که سریال تماشا میکرد     مو پریشان جگری، معرکه بر پا میکرد ماه بود و شکر مزرعه و اوج خوشی    میدرخشید در آن صحنه و غوغا میکرد گل بیخار که باشد همه جا زیباییست   جلوه ای بود که حوری به کلیسا شعر نیمایی شطرنج...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر نیمایی شطرنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafangalshoara بازدید : 79 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 3:36

آنچنان که شکلات و کره را دارم دوست   دختران عزب شاعره را دارم دوست

دل سپردم به پرستار گرفتار وطن      مثل پروین و ندا، طاهره را دارم دوست

من به گهواره چو عیسی به سخن آمده ام  مریم ساده دل باکره را دارم  ...

گوش کن بر غزلم،بر سخنم خرده مگیر   دیرسالیست که این پنجره را دارم ...

رفت خواننده ی محبوب من اندر خارج   با معین،حنجره ی شبپره را دارم ...

از  سرای ازلی  سوی ابد  پل  بستم     مرگ نارنجی پر خاطره را دارم دوست

چون جفنگ الشعرایم به خرابات وجود شعرهای ترش مسخره را دارم دوست.

شعر نیمایی شطرنج...
ما را در سایت شعر نیمایی شطرنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafangalshoara بازدید : 132 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 3:36

شاهد دلربا،  چقدر بدی                 یاد تو رفته، روز نامزدی

پارسال  آتش  ترا دیدم                  بی رگ و نابکار و کم خردی

قدر نشناس و گیج و بی وجدان     انتهای حماقت و حسدی

با چنین وصفها که فرمودم            زنده جان نیستی و چون جسدی

جایزه هم  ترا نمی زیبد                 که سزاوار مشتی و لگدی

دور از  هر  ترانه و باران                 دور از فیلم های مستندی

تا قیامت فقیر می مانی                نیست در دست تو، نخی، سندی

با کثافت، رفیق همواره                 در نجاست مجاوری، ابدی.

شعر نیمایی شطرنج...
ما را در سایت شعر نیمایی شطرنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafangalshoara بازدید : 98 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 3:36

از قضای آسمان وبلاگ من مسدود شد                                                       اشک از چشمم درآمد، چشمه چشمه رود شد من که ره بردم به گنج حسن بی پایان دوست                                        شعر نیمایی شطرنج...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر نیمایی شطرنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafangalshoara بازدید : 143 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 3:36

آندم که قلم بینم و قرقاول و قرطاس/یکسر بسرایم ز قد قیصر و قسطاص

تقدیر به من گفت فقط اشک بریزم/با محسن یاحقی پرورده ی احساس

یک بار بیا دوست به ورزشگه ایثار/یک لحظه ببین دادگرا دقت آن پاس

رحمت به خراسان و رم و کابل و تهران/لعنت به تل آویو و درک دره و تگزاس

در قرن شرر، قرن ضرر، قرن تباهی/باید که پناهی ببرم بر ملک الناس

ایقان محمد(ص) بد و بخشایش باری/اعجاز عرب بود و ید حضرت الیاس

باید که دگر باره گذشت از شب نکبت/باید برسم با پرشی بر سر اجلاس.

شعر نیمایی شطرنج...
ما را در سایت شعر نیمایی شطرنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafangalshoara بازدید : 127 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 3:36